به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى ،
از روان پزشک پرسیدم شما چطور می فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در
بیمارستان نیاز دارد یا نه ؟
روان پزشک گفت : ما وان حمام را پر از آب می کنیم و یک قاشق چای خورى ،
یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می گذاریم و از او می خواهیم که وان را خالى کند .
من گفتم : آهان ! فهمیدم . آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است .
روان پزشک گفت : نه ! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می دارد . شما می خواهید
تخت تان کنار پنجره باشد ؟
بچه شتر:
«چرا مژههای بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقتها مژهها جلوی دید من را میگیرد.»
شتر مادر: «پسرم، این مژههای بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که
چشمها ما را در مقابل باد و شنهای بیابان محافظت میکنند.»
بچه شتر: «فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان
هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژههایمان هم برای محافظت
چشمهایمان در برابر باد و شنهای بیابان است.»
بچه شتر: «فقط یک سوال دیگر دارم.»
شتر مادر: «بپرس عزیزم.»
بچه شتر: «پس ما در این باغ وحش چه غلطی میکنیم؟»
مهارتها، علوم، تواناییها و تجارب فقط زمانی مثمرثمر است که شما در جایگاه واقعی
و درست خود باشید. پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟
کَـــــر شدم !!!