ﺗﻮﻭ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ
ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ
ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟.
.
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻭﻥ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺑﻠﻨﺪﻩ ﺭﻭ
ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺍﻭﻧﻄﺮﻑ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ . ﺍﻭﻥ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ
ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ ﻫﺴﺘﺶ .
.
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ :ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻡ ﺍﻭﻧﻄﺮﻓﻪ
ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ؟ .
.
ﻣﻦ :ﻧﻪ ﻧﻤﯿﺨﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺮﯼ ﺍﻭﻧﻄﺮﻓﻪ
ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ .ﻣﯿﺨﺎﯼ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻧﻮ ﺑﮕﯿﻢ ﺑﯿﺎﺩ
ﺍﯾﻨﻄﺮﻑ ؟ .!!!
.
ﺩﺧﺘﺮﻩ :ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭ ....ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺑﯽ
ﻋﻘﻞ ﻫﺴﺘﻢ ؟!!!ﻣﻨﻮ ﺍﺳﮑﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟.
.
ﻣﻦ :ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺳﮑﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﻧﺪﺍﺭﯼ .ﺗﻮ
ﺧﺪﺍﺩﺍﺩﯼ ﺍﺳﮑﻮﻝ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﯼ ............ ﺗﻮﻭ
ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺮﻭ ﺑﺤﺜﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺁﻗﺎ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﻃﺮﻓﻪ ؟ .
.
ﻣﻦ :ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺑﭙﯿﭻ ﺳﻤﺖ
ﺭﺍﺳﺖ ....ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﺳﺖ .
.
ﺩﺧﺘﺮﻩ : ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻤﻨﻮﻥ .
.
.
ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺳﯿﺪ ﮐﺪﻭﻣﺘﻮﻥ ﺩﺍﺭید ؟ .
ﭼﻬﺎﺭ ﻟﯿﺘﺮﯾﺸﻮ ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻦ ﺑﭙﺎﺷﻢ
ﺗﻮﻭ ﺻﻮﺭﺗﻢ ؟ .!!!!
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است ،
تقویمش پر شده بود و تنها دو روز ، تنها دو روز خط نخورده باقی بود .
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روز های بیشتری از خدا بگیرد ،
داد زد و بد و بیراه گفت ، خدا سکوت کرد ،
جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، خدا سکوت کرد ،
آسمان و زمین را به هم ریخت ، خدا سکوت کرد .
به پر و پای فرشته و انسان پیچید ،
خدا سکوت کرد ، کفر گفت و سجاده دور انداخت ،
خدا سکوت کرد ، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد ،
خدا سکوتش را شکست و گفت : "
عزیزم ، اما یک روز دیگر هم رفت ،
تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی ،
تنها یک روز دیگر باقی است ، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن . "به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى ،
از روان پزشک پرسیدم شما چطور می فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در
بیمارستان نیاز دارد یا نه ؟
روان پزشک گفت : ما وان حمام را پر از آب می کنیم و یک قاشق چای خورى ،
یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می گذاریم و از او می خواهیم که وان را خالى کند .
من گفتم : آهان ! فهمیدم . آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است .
روان پزشک گفت : نه ! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می دارد . شما می خواهید
تخت تان کنار پنجره باشد ؟
توی جمعی که یه عده پسر دارن فوتبال میبینند ،
در لحظه حساس تلویزیون رو خاموش کنید.
*
توی جمع دانشجویی هنگام عکس گرفتن پسرا رو از کادرخارج کنید.
*
توی یه مهمونی تو چای پسر مورد نظرتون 1قاشق نمک بریزید.
*
اگه یه پسر با موهای ژل زده از کنار خونه شما عبور کرد ازپنجره یه سطل آب روش بریزید.
*
قبل از اجرای زنده خوندن یه پسر سیم میکروفون رو قطع کنید.
*
در جلوی پسری که سرش خلوته از کاشت و زیبایی موهای پسر همسایه تعریف کنید.
*
شیشه نوشابه تان را به پسر مورد نظرتون بدین تا باز کنید ،
سپس بگین که میل ندارین.
*
اگه یه پسر ازتون ساعت پرسید به ساعت نگاه کنید و بگین عجله کن قرارات دیر شده !
*
به یه پسری که موهاش رو مدل جدید درست کرده اشاره کنید و بلند بگین ،
این رو به برق وصل کردن ؟
*
به پسر مورد نظر یه هدیه بدین ، بعد بگین اشتباه شده این مال اون یکیه !
*
اگه سر جلسه امتحان پسری از شما تقلب خواست جواب سوال اشتباه بدین.
*
تو دانشگاه ماشین پسر مورد نظرتون رو پنچر کنید.
*
اگه یه پسری جلوش دوستاش یه شاخه گل هدیه داد ،
جلوی بینی خود رو بگیرین و بگین به این بو آلرژی دارین.
*
اگه سر کلاس یه پسری اصرار داشتکه امتحان کنسل بشه شما
مصر باشین که امتحان برگزار بشه.
بچه شتر:
«چرا مژههای بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقتها مژهها جلوی دید من را میگیرد.»
شتر مادر: «پسرم، این مژههای بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که
چشمها ما را در مقابل باد و شنهای بیابان محافظت میکنند.»
بچه شتر: «فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان
هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژههایمان هم برای محافظت
چشمهایمان در برابر باد و شنهای بیابان است.»
بچه شتر: «فقط یک سوال دیگر دارم.»
شتر مادر: «بپرس عزیزم.»
بچه شتر: «پس ما در این باغ وحش چه غلطی میکنیم؟»
مهارتها، علوم، تواناییها و تجارب فقط زمانی مثمرثمر است که شما در جایگاه واقعی
و درست خود باشید. پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟
گارسون: چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
مشتری: لطفا یک چای
گارسون: چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟
چای سرد یا چای سبز؟
مشتری: سیلان لطفا
گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا
گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر لطفا